جدول جو
جدول جو

معنی چارم بازی - جستجوی لغت در جدول جو

چارم بازی
بازی یک قل دوقل یا سنگ چاران بازی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ)
نوعی بازی در نور چراغ. قسمی بازی در روشنی چراغ که سایه هایی بر دیوار افکنند:
گردون که طلسم داغ سازیست
با ما بهمان چراغ بازیست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جنده بازی. زنا. فحشا. هم آمیختگی با زن آماده بزنا
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
چاره گری. چاره اندیشی. مصلحت اندیشی. تدبیر. تأمل و تفکر:
اگر دشمنی ترکتازی کند
رقیب حرم چاره سازی کند.
نظامی.
به افکندنش چاره سازی کنند
و ز او دعوی بی نیازی کنند.
نظامی.
شب و روز بی چاره سازی نیم
در این پرده با خود ببازی نیم.
نظامی.
بسی کردند مردان چاره سازی
ندیدند از یکی زن راستبازی.
نظامی.
حدیث بنده را در چاره سازی
بساطی هست با لختی درازی.
نظامی.
، علاج خواهی. درمان پذیری. شفاطلبی. سلامت خواهی:
دل دوش هزار چاره سازی میکرد
با وعده دوست عشق بازی میکرد.
عسجدی.
دانست کز آن خیالبازی
کارش نرسد بچاره سازی.
نظامی.
آن سوخته را به دلنوازی
آرندز راه چاره سازی.
نظامی.
گفت ای پسر این چه جای بازی است
بشتاب که جای چاره سازی است.
نظامی.
در پردۀ آن خیالبازی
بیچاره شدم ز چاره سازی.
نظامی.
زید از غم آن بت طرازی
مشغول شده به چاره سازی.
نظامی.
در چاره سازی بخود درمبند
که بسیار تلخی بود سودمند.
نظامی.
، حیله گری. نیرنگ بازی. دغل کاری:
جهاندیده پر دانش افراسیاب
جز از چاره سازی نبیند بخواب.
فردوسی.
به چاره سازی با خصم تو همی کوشم
که ’مروزی’ را کاراوفتاده با ’رازی’.
سوزنی.
نیم من مرد ناز او که با این چاره سازیها
دلم چون خر بگل درماند از آن ناز بخروارش.
مجیر بیلقانی.
چو مجنون سر مکش درعشقبازی
چو لیلی پاک شو در چاره سازی.
نظامی.
چو گرگ افزون بود در چاره سازی
شبان را کرد باید خرقه بازی.
نظامی.
گهی جستن بغمزه چاره سازی
گهی کردن ببوسه نردبازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بُ)
تازیانه زنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به قایم شدنک شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شارلاتانی. تقلب. بدذاتی. بدجنسی
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ نِ گَ)
شارلاتان. بدذات. بدجنس. متقلب
لغت نامه دهخدا
بازی دام که نوعی بازی فرنگی است
لغت نامه دهخدا
عمل فرود آمدن با چتر از آسمان به زمین، رها کردن خود از بالن یا هواپیما و فرود آمدن با چتر نجات بزمین را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاره سازی
تصویر چاره سازی
مصلحت اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
سرمامک چون طفل دگر برون بتازم سر مامک آرزو ببازم (تحفه العراقین) نوعی بازی کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانم بازی
تصویر خانم بازی
((نُ))
عشقبازی و آمیزش جنسی با زنانی که همسر شخص نیستند
فرهنگ فارسی معین
چاره جویی، مصلحت سازی، مصلحت بینی، تدبیر، سبب سازی، چاره گری
متضاد: چاره سوزی، سبب سوزی، علاج گری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جنده بازی، فاحشه بازی، زنا، فحشا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازی خرجستنک، گونه ای بازی که چندتن به صورت خمیده در پی هم
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گردو بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی با توپی بسیار ابتدایی که از تکه ای پوست گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های بومی که مخصوص پسران استتعداد نفرات این.، از انواع بازی که با گردو انجام شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تیله انجام گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی